باران ساحلی

اینجا یک مهندس می نگارد:-)

خواب راحت

سلام.

یادتون میاد بچه که بودیم تنها دغدعه مون قهر کردن بادوستمون بود یا یا اخم اون روز معلم بهمون نهایت احساس بدبختیمون با گرفتن نمره پایین توی دلمون میومد.

 یادمه اون موقع ها خودم رو بدبخترین ادم دنیا حس میکردم‌ ولی با این حال شب که میشد سرم رو میذاشتم رو بالشت خوابم میبرد بدون هیچ بیخوابی‌. حالا از اون روزا خیلی گذشته به خاطرات اون دورانم میخندم. الانا که شب میشه تصمیم میگیرم زود بخوابم انقدر فکر میکنم تا ۴_۵ صبح میشه و من هنوز بیدارم. هر چیه بچه گی خوب نبود خوابیدن اون مدلیش خیلی خوب بود. آن چنان خوابی آرزوست. سالهاست منتظرم‌ ...

شیرین بود :)

ولی بگن برگرد برنمیگردم :))


سختیای خودشو داشت این مسیر...
ساعت 6 صبحه و منم دیشب نخوابیدم...
این اون بزرگ شدنیه که منتظرش بودیم؟
متاسفانه بله انگار 😐
غمت کم بود؛ 
  شب هم رسید ...!
چه میشه کرد واقعا...

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan